بیمارستان
- زنم کجاست؟ عشقم کجاست؟
- اقا کجا گفتن بت؟
میلاد منتظر بود پوریا رو میبینه
- ارووم باش پسر
- کجاست؟
- اتاق عمل
- یا ابالفضل
- اروووووووم
- خداااااااااااااااااااااااااااا
- تصادف کرده
خداااااااااااااااااااااااا
- ماشین زده بش
خداااااااااااااااااااااااا
- ترمز بریده خاور بوده
خداااااااااااااااااااااااا
- چرا تو سرت میزنی؟
- چرا من نبودم اونجا؟
- چرت نگو دانشگاه بودی
- خدااااااااااااااااااااااااااااااا
- اروم باشششش پوریا
- نگیرش ازم خداااااااااااااااااا منو بکش از مهسا یه مو کم نکن خدااااااااااااااااا
- ااااااااا آروم ، بیمارستان الاغ
تازه باش شروع کردم امتحان خوبی نیست سخته تو رو به بی بی فاطمه نگیرش ازم بی انصافی ی
- اروم باش
مامانننننننننننننننننن
- به خیر میگزره انشالا
بعد 5 ساعت عمل تموم میشه دکتر میاد بیرون میلاد سریع میبرش بیرون
- نتیجه اقای دکتر؟
- شما چه نسبتی داری باش؟
- خواهرم
- حلقه داشت
- اره بیروون الان داره دیووونه میشه عاشقش میترسم سکته کنه
- خبر بدی دارم براتون از گردن به پایین......
- فلج
- بله
- هیچ راهی؟
- فقط خدا
چی شد میلاد میخام ببینمش
الان که نمیشه بی هوشه
- میخوام ببینمششششششششششششششششششششش
- چرا داد میزنی بزار ببینم چه میکنم
دکتر اجازه میده
از پشت شیشه داره عشقش که بی هوشه کبوده داغون نگاه میکنه زیر لب میگه
- خدایا نه نمیتونم والا نمیتونم بلا نمیتونم ابالفضل کجایییییییییییییی
اگر داری گریه میکنی ، بدون پوریا بلد نیست گریه کنه ولی ای کاش بلد بود گریه کنه
مهسا به هوش میاد پوریا از ته دل خوشحاله
- خدایا شکرت شکرتتتتتتتتتتتت
دکتر به مهسا میگه مهسا روشو بر میگردونه تا پوریا از پشت شیشه نبینه گوله های ناز اشکاشو
پوریا میبینه
- میلاد مهسا چرا گریه میکنه؟
- حتما درد داره
- وقتی دروق میگی با تمام وجودم حس میکنم
- خواهرم فلج شده میفهمی؟
- خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
- اروم باش
- خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
وارد اتاق میشه پ خودشو جم جور کرده پای مهسا رو بوس میکنه
- وااااااااااااااااااااای جیگرمممممممممممم مردم از بس نفس نکشیدم
- شنیدی؟
- اره نذر کردم خوب میشی
- نمیشم
- میشی
- پوریا ما نامزدیم میگم . . .
- حرف بیخود بزنی همینجا رگم میزنم به قرآن میزنم
مهسا سکوت میکنه
- خانم پرستار عشقم کی مرخص میشه
- فک کنم اخر هفته
- شنیدی
- پوریا ما هنوز هیچ نسبتی با هم نداریم ، من زن نمیشم واسه تو
- مهسا جون پوریا نگوووووووو ، من نوکرتم تا آخر عمرم رو کولم میبرمت اینور انور
- اخههههه
- گفتم جون پوریا
- اخه من قربونت برم....
- خدا نکنه استراحت کن بخواب
میدونی تو دل پوریا چه آشوبیه؟ نمیدوونی چون تا حالا طعم عشق واقعی رو نچشیدی نمیدوونی نمیدووونیییییییییی
پوریا کنار تخت مهسا نشسته داره به چشمای نازش که کبود شده نگاه میکنه و هی دست مهسا رو میبوسه ، مهسا خودشو زده به خواب فقط به عشقش فکر میکنه
:: موضوعات مرتبط:
قسمت سوم ,
,
:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 167
|
تعداد امتیازدهندگان : 42
|
مجموع امتیاز : 42